این قلب ، تو را کم دارد ایمآن

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

این قلب ، تو را کم دارد ایمآن

رفتم توی اتاقش روی صندلی جلوش نشستم

داشت داروهام را چک می کرد که شروع کردم به گفتن

از این که دو هفته است قلب درد امونم را بریده

و شب خسته که می روم توی رخت خواب باید خودم را بکشم

تا بعد نماز صبح خوابم ببرد

و این جوری از همه ی زندگیم افتادم ، تازه همه اش خوابم هم می آید

از سوزش قلبم همش مچاله می شوم توی خودم

از این که از شدت قلب درد به بی قراری و کلافگی می رسم و دلم می خواهد گریه کنم

از اینکه هیچ کس نمی فهمد قلب درد چقدر می تواند جون یک آدم را بگیرد

آن هم مخصوصا وقتی دست چپت را از کار می اندازد

و به معده ات می زند و پشتت را می سوزاند

حالت تهوع می آورد و سرگیجه را می اندازد به جانت

قیافه اش ناراحت شد و گفت چرا تو باز برگشتی به جای اولت ؟!

یک نگاه به عکسی که تازه به بالای سرش زده بود کردم و گفتم 

من که اولش این طوری نبودم انقدر !

ناراحت تر میشود ، به عکس بالای سرش نگاه می کنم

و یک نگاه به خودش ، پیر شده است اما از جذابیت و نمکش کم نشده است

در هر دو چهره مهربانی و دلسوزی موج می زند

به این فکر می کنم اگر مهربان نبود ، اگر وقتی از دردم حرف می زدم

می گفت لازم نیست همه اش را بگی فهمیدم

اگر نمی گذاشت به صورت درد و دل از دردم بگویم

اگر انقدر خوب درک نمی کرد که چقدر از دردش اذیت می شوم 

هیچ وقت به عنوان دکتر قبولش نمی کردم

مثل سال ِ قبل حاضر می شدم درد بکشم اما دکتر نروم

فقط نمی دانم این قلب چش شده است که انقدر بی قراری می کند

+ من حالم خوبه . نترسین 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |